سلام هانی جان ممنون که امدی شب یلدا و برام نظر گذاشتی منم دوست داشتمدر شب یلدا کنارت باشم
و برایت شعر بخونم و بگیم و بخندیم اما افسوس که نمیشه ...
اما الان به تلافی شب یلدا اومدم تا چند تا شعر برات بخون برای شب یلدا
در اول این خدمت شما و یلدات مبارک : مهر دل ما مدام تقدیم شما / عمری که شود به کام تقدیم شما / پیدا نشد آن هدیه که در شان شماست / یک باغ گل یاس با سلام تقدیم شما.
و حالا چند شعر که خودم برات انتخاب کردم میخونم :
حافظ :
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست
به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست
چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز
از این حیل که در انبانه بهانه توست
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست
سعدی :
همه بر آن همه دردم امیدِ درمان است
که آخری بُوَد آخر شبان، یلدا را
روز رویش چو برانداخت نقاب از سر زلف
گویی از روز قیامت شب یلدا برخاست
یادِ آسایش گیتی، بزند بر دل ریش
صبح صادق ندمَد تا شب یلدا نرود
برآی ای صبح مشتاقان اگر هنگام روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
نظر به روی تو هر بامداد نوروزی است
شبِ فراق تو هر گه که هست یلدایی است
عنصری :
چون حلقه ربایند به نیزه تو به نیزه
خال از رخ زنگی بربایی شب یلدا
منوچهری :
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود چشمش روز روشن را شب یلدا کند
ناصر خسرو :
گر نیابد خوی ایشان، در نیابد خلق را
روز روشن، در بر دانا شب یلدا شود
قندیل ضروری به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
او بر دوشنبه و تو بر آدینه
تو لیل قدر داری و او یلدا
مسعود سعد :
کرده خورشید صبح ملکتِ تو
روز همه دشمنان، شب یلدا
معزّی :
ایزد دادار مهر و کین تو گویی
از شب قدر آفرید و از شب یلدا
زان که به مهرت بُوَد تقرب مؤمن
زان که به کینت بُوَد تفاخر ترسا
سیف اسفرنگی :
سخنم بلند نام از سخن تو گشت و شاید
که دراز نامی از نام مسیح یافت یلدا
معزّی :
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است
تو شمع فروزانی و گیتی شب یلدا
خاقانی :
گر آن کیخسرو ایران و تور است
چرا بیژن شد اندر چاه یلدا
آری که آفتاب مجرد به یک شعاع
بیخ کواکب شب یلدا برافکند
همه شب های غم آبستن روز طَرَب است
یوسف روز به چاه شب یلدا بیند
با جفای تو بر، که خورد از عمر
شب یلدا رفو که کرد پرند
هست چون صبح آشکارا کاین صباح چند را
بیم صبح رستخیز است از شبِ یلدای من
انجمن آرا :
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریه های سحرم را اثری پیدا نیست
رضا قلی خان هدایت :
در سالی اگر شبی است یلدا
در یک مه آن صنم دو یلداست
سنائی غزنوی :
به صاحبدولتی پیوند اگر نامی همی جویی
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
و در نثر فارسی آمده است:
«و در شب های یلدای ظلم که آفتابِ ملکِ من به مغربِ زوال، افول نماید، چراغ فراغ چگونه افروزند»
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: تیام و هانی ، ،
برچسبها: